برای دخترم رزا

خاطره روز مادر شدنممممم 11 فروردین 95- روز مادر

شب قبل زایمانم حس عجیبی داشتم.نمیدونم خوب بودم یا بد.هم خوشحال بودم که برای همیشه این انتظار تموم میشه و میبینمت و هم غم عجیبی تو دلمم بود.بهت عادت کرده بودم تو وجود خودم.به حرکتات.به سکسکه هات. به ساعتای خواب و بیداریت.شب تا ساعت سه بیدار بودیم و با دایی مهدی و زندایی مهدیه حرف زدیم.ساعت 3.5 رفتم حموم و اومدم خوابیدم.ساعت 5 پاشدم.ارایش کردم موهامو درست کردم و خیلیخوشگل با بابایی و مامان جون رفتیم بیمارستان.ساعت 7 پذیرش شدیم و چند تا عکس گرفتیم از اخرین روزای دونفرمون و رفتیم بالا.وقتی منو بردن بلوک زایمان و بهم لباس اتاق عملو دادن تا بپوشم دیگه هیچ حسسسسسسسسسی جز استرس نداشتم.با کمک مامان جون لباسامو عوض کردم.اما خیس عرق بودم....عرق از گرما...
18 مهر 1395

هدیه منو بابایی به دختر خوشگلمممممم رزا

رز مامانی سلام... الان که دارم برات مینویسم دقیقا 32 هفته 6 روزیم.یعنی فردا به امید خدا 33 هفته رو تموم میکنیم و روز شمار اومدنت هرلحظه داغتر میشه... تکونات خیلی شدیدتر شده نسبت به هفته های قبل جوری که بعضی وقتا دردم میاد و یه آآآآآآی میکم و بعدش میخندم و با بابایی کلی قربون صدقت میریم....بیشتر پاهاته که بالای نافم حس میکنم و روزی حد اقل یه بار سکسکه میکنی....چقد سکسکه میکنی دختر قشنگمممممم کارای سیسمونیت کاملا تموم شده و قراره امروز فردا مامان چونینا بیان و ان شا الله اتاق خوشگلتو بچینیم.... راستی رفتم بیرون پریروز و برات هدیه خریدم...سه تا النگوی خوشگللللل که عکسشم میذارم برات...مبارکت باشه....نمیدونم چقد دلم له له میزنه ب...
4 اسفند 1394

دغدغه های این روزای من...تو 30 هفتگی رزم

دخترگلم، نفس مامان، رزای خوشگلم (به قول بابایی رز رز قندی) سلام... الان که دارم برات مینویسم دقیقا 30 هفته تمام از باهم بودنمون میگذره و اگه خدا بخواد 8 هفته دیگه تو توی بغلمی.....روزای خوبیه و هرلحظه با هرتکونی که میخوری نفس میکشم و زندگی میکنم.با هر حرکت کوچیکت بی حرکت میشم تا بیشتر حست کنم.با هر تکونت کلی قربون صدقت میرم و لذت میبرم و بخاطر این لذت خدارو شکر میکنم.... خریدای سیسمونیت تا حدودی کامل شده به جز فرش و پرده اتاقت و یک سری لوازم بهداشتیت که ان شا ... همین هفته ها میریم و اونارم میخریم.میشه گفت تقریبا همه چی خوبه به جز حال من مامانی... این روزا خیلی درگیری ذهنی دارم عجیب فکرم مشغوله...بین دوراهی بدی موندم مامانی...دوس دا...
13 بهمن 1394